ته خط

ساخت وبلاگ
من نه بقدر. اساتیدی که در فضای مجازی و یا برنامه های ماهواره ای مسائل سیاسی و اجتماعی را تفسیر می‌کند و راهکار نشان می‌دهند سواد دارم نه ادعا... اما....بنظر من آگاهی دادن به عامه مردم نه دشوار است نه پیچیده....براحتی و بزبان ساده می‌شود به هرقشری تفهیم کرد که : زندگی کردن زنده بودن نیست ( دقیقا خلاف معنایی که این رژیم در تلاشی 45 ساله در مغز مردم کرده)...زندگی مساوی ست با آزادی اجتماعی داشتن... و آزادی اجتماعی داشتن چیزی نیست جز آنکه آدمی در تنگناهای زندگی هیچگاه مجبور نشود کرامت انسانی و وجدانش را زیر پا بگذارد.... و آنچه که آحاد یک جامعه را وادار به چشم پوشی از وجدان می‌کند 3 چیز است : فقر _ جهل _ ظلمومردم باید بدنبال حکومتی باشند که این سه آفت را از جامعه ریشه کن کند یا به حداقل برساند .... ته خط...
ما را در سایت ته خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qolumi5 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:23

بالاخره مادر پر کشید... معصوم و نورانی.....همین امروز صبح قبل از ساعت 8....قرار بود اول صبح بروم داروهایش را بگیرم....دقایق زیادی نگاهش کردم.... هیچ فرقی با زمانی که خواب بود نداشت.... باورم نمیشد این خواب بیداری ندارد....شب گذشته دستهایم را سفت در دستهای ناتوانش گرفت وبه چشمانم خیره شد..... اما می‌فهمیدم نه به چشمانم که به ماورای من خیره شده.... مثل همه مادران که یکپارچه نگران فرزندان خود هستند...این دلواپسی از نخستین لحظه تقسیم سلولی درجنین، مادران را درگیر خود می‌کند....ومن از ازل تا ابد درگیر مهر مادر هستم... این بند ناف وابستگی نه بریده شده نه بریده خواهد شد..... ته خط...
ما را در سایت ته خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qolumi5 بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:20

روزی مردی از چنگ اژدهایی می گریخت که قصد جانش کرده بود.... دراین جنگ و گریز به صخره بلند و صعب العبوری رسید که بالا رفتن از آن محال می‌نمود.... آژدها هر لحظه نزدیکتر میشد و مرد عاجز مانده بود..... درهمین اثنا جوانمردی که بر بالای صخره وناظر این قصه بود ریسمانی پایین انداخت تا مرد وحشت‌زده با کمک آن بالا بیاید و نجات پیدا کند....مرد چنگ در ریسمان زد و اندکی بالا رفت... اژدها به صخره رسیده و تلاش می‌کرد با جهش هایی مرد را به چنگ بیاورد...درهمین موقع پلنگی درکنار صخره ظاهرشد و از مرد خواست به سمت او بیاید.... دمی بعد از گوشه دیگر افعی بزرگی ظاهر شد و اصرار که مرد کمک اورا بپذیرد.... و ازطرف دیگری خرس بزرگ و سیاهی با های و هوی از مرد میخواست به او ملحق شود تا نجات پیدا کند..... مرد دراین بلوا لختی اندیشید و بدیشان گفت چگونه بر شما اعتماد کنم حال آنکه همگی درنده و خونخوار. هستید؟!!!و آنان بانگ برآوردند که ببین ما هیچکدام ریسمان نداریم که ترا دربند کنیم... حال آنکه آن جوانمرد ریسمان دارد!مرد در تردید افتاد و از بالا رفتن امتناع کرد... جوانمرد بانگ زد : ای مرد به این وحوش نگاه مکن! و برای درک حقیقت به تصویر آنان که در برکه زیر صخره است بنگر!مرد چنین کرد... و ناگهان مجموع تصاویر آن درندگان را درآب دید که همان تصویر اژدها بود.... مرد هراسید و بالاتر رفت...وحوش بانگ برآوردند چگونه راه نجات میجویی بی اتکا به یاری ما؟!!.. ما یک پارچه و متحدیم و تو با نزدیکی به جوانمرد راه خطا خواهی پیمود.. حال آنکه پیروزی همیشه در گروی اتحاد است..... و مرد دوباره به تردید افتاد... و حیران که کدام گزینه مقرون به نجات است....واژدها هر لحظه بدو نزدیکتر. میشد......و مرد خبر نداشت که همواره آژدها با کمک درندگ ته خط...
ما را در سایت ته خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qolumi5 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:20

برخاستن همیشه زیباست... شکفتن همیشه نوید بخش است..بهار در راه است... این بهار جانبخش تر و پرطراوت تر از بهاران پیشین است...عطر آزادی در پس کوچه هاست... نیست؟!نوای آزادی از پشت دماوند طنین انداز است... نیست؟!خورشید رهایی رخ نموده و زیباست... نیست؟!درچشمها برق امید است... نیست؟!نوروز امسال پیامش نزدیکی پیروزی ست... نیست؟!پس با همه نامردمی های دلشکن... با همه خستگی ها از نبرد با ستمگری....... بپا خیزیم و پای کوبی کنیم و شادباش گویان به استقبال بهار برویم.....آغاز سال نو و نوروز باستانی را به همه دوستان و ایرانیان میهن پرست شادباش می‌گویم... ویاد جاوید نامان سرزمینمان سرافراز باد ته خط...
ما را در سایت ته خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qolumi5 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:20